گزارش بی بی سی فارسی از راهپیمایی سکوت


من از خیابان ولیعصر تهران با شما حرف می زنم، جایی که صدای سکوت هزارن و بلکه میلیون‌ها تهرانی گوش ها رو پاره می کنه. امروز اینجا غوغایی بود. مزدوران رژیم با حمله به افرادی که سکوت کرده بودند، اونها رو واردار می کردند تا حرف بزنند. ماموران با فوت کردن داخل دهان مردم ساکت، دهان آنها را باد می کردند و بعد با محکم زدن روی لپ های آنها باعث می شدند تا صدای پوف از دهان مردم خارج شود و سکوت آنها بشکند...

ادامه نوشته

سکوت نکنیم چه کنیم؟


از آنجا که ایده برگزاری راهپیمایی سکوت در خیابان ولی‌عصر(عج) با استقبال بازماندگان جنبش مغز پسته ای روبرو شده است، کمیته اجرایی این جنبش راهکارهایی را جهت عملیاتی ساختن این ایده ارایه کرده که در زیر عین آن می آید:

هر روز، یک سکوت

مشکلات ما یکی دو تا که نیست و خواسته های زیادی نیز پیش روی جنبش قرار دارد. در همین زمینه پیشنهاد می شود كه هر روز در مورد یک موضوع سکوت کنیم....

ادامه نوشته

موفقیت های بنیاد مستضعفان

انتشار خبر پاداش 3300 میلیون ریالی بنیاد مستضعفان به هیئت مدیره بانک خود، موجی از شعف و شادی را در بین مستضعفان همیشه در صحنه ایجاد کرد. این خبر موجب شد تا برخی آگاهان (که جزو بی‌کارترین قشر ملت هستند) به گمانه زنی در مورد چرایی اعطای این پاداش پرداخته و دلایل موفقیت این بنیاد را بر بشمارند:
ادامه نوشته

اجتهاد در برابر نص

یا بازیچه شدن عرصه سیمرغ


جریان انحرافی برای تخریب علامه مصباح از هیچ کاری فروگذار نمی کند و این وسط دل آدم می سوزد برای پادوهای رسانه ای که این وظیفه را به دوش می کشند.

در جدیدترین این تلاشها یکی از این پادوها(سر پادو!) با کنار هم گذاشتن یک در میان جملات آقا و آیت الله مصباح سعی کرده تا تفاوت دیدگاه دو بزرگوار را نتیجه بگیرد در حالی که خود حضرت آقا نظرشان را درباره علامه مصباح به صراحت بیان کرده اند و این دست و پا زدن ها بی معنی است.

ادامه نوشته

حسرت های بیست و پنج سالگی

 

دیروز خیلی طبیعی تمام شد، مثل خیلی روزهای دیگر.

کوچکتر که بودم فکر می کردم بیست سالگی یک مرز است. مرزی که با گذشتن از آن اتفاقات مهمی خواهد افتاد. نمی دانستم چه اتفاقی اما مطمئن بود محمدرضای بیست ساله با گذشته خیلی تفاوت خواهد داشت. این حسی بود که شاید از ابتدای دوران دبیرستان همراهم بود. نمی دانم از کی و یا چگونه آغاز شد اما خوب یادم هست که هر وقت به این موضوع فکر می کردم نوعی مسرت درونی وجودم را پر می کرد. بیست سالگی را مرز بزرگ شدن می دانستم.

اما تفاقی نیفتاد. بعد از 16 خرداد سال 85 تا چند روز دنبال گمشده ای بودم که نمی دانستم چیست. چیزی که فقط می دانستم تا به حال نداشته ام و باید حالا در من به وجود آمده باشد. اما نبود، هیچ خبری از اتفاق جدید نبود.

کم کم فراموش کردم این اشتیاق برای نو شدن را. ابتدا به خودم قبولاندم که بیست سالگی هم مثل همه دوران ها است با این تفاوت که می تواند یک شمع روی کیک تولدت زیاد شود؛ به خودم قبولاندم که خبری از تحول نیست... و مدتی بعد دیگر نیازی به استدلال برای خود نبود. دیگر عادت کرده بودم.

عادت کرده بودم که همه چیز همینطور باشد که هست. عادت کرده بودم به عادت کردن، به خوش بودن، به غمگین بودن و عادت کرده بودم به بودن!

حالا پنج سال از آن روز گذشته است. امروز فردای روزی است که بیست و پنج سالم تمام شده است و هنوز همانم که بودم. باز هم اتفاقی نیفتاده است.

حالا مطمئنم که اگر دویست و بیست و پنج سالم هم بشود باز اتفاقی نخواهد افتاد. با گردش روزگار اتفاقی نخواهد افتاد جز پیرتر شدن و سنگین تر شدن بار خطا مگر اینکه اراده ای کنیم و یا اشاره ای کنند که البته اولی بی دومی سودی نخواهد داشت.

این مواقع جمله شهید آوینی پناهگاه خوبی است: شهيد... اي آن که بر کرانه ازلي و ابدي وجود بر نشسته اي دستي بر... و ما قبرستان نشينان عادات سخيف را نيز از اين منجلاب بيرون بکش...

 

واکنش ها به بازداشت لیدر جریان انحرافی


یکی از مباحثی که این روزها مطرح شده است درباره لزوم یا احتمال بازداشت لیدر جریان انحرافی متخلص به «م» است. از آنجا که طنز نویسان حتی با مباحث مطرح نشده هم ور می روند حتما حق می دهید که نمی توان از کنار این موضوع که مطرح هم شده است به راحتی گذشت. در همین زمینه تصمیم گرفتیم واکنش احتمالی افراد مختلف را در فردای بازداشت آن فرد مشخص حدس بزنیم:

ادامه نوشته

کدام شهر، کدام شهروند


...
اما حالا در جایی که ام القرای اسلامی است و اتفاقا آبادترین و شهرترین شهر ایران، هنوز دلایل بدوی برای تعصبات و تعلقات قومی و قبیله ای به چشم می آید. هنوز کسی که در چارچوب جغرافیایی قبیله است مورد حمایت است و دیگری که خارج از این چارچوب مورد ظلم قرار گرفته است، شایسته فراموشی.

نمونه اش استادیوم آزادی تهران، بازی استقلال با النصر و پیروزی با الاتحاد. از نحوه برخورد نیروی انتظامی که بگذریم، فحش ها و هجوم های تماشاگران(نمی گویم تماشاگر نما که به نظر بنده این واژه تماشاگرنما معجونی است از دروغ، فریب و ندیدن واقعیت ها، چه خوشمان بیاید چه نه، تماشاگران ما همینند و وضع استادیوم های ما همان) موید همین امر است...

ادامه نوشته

چگونه یک مدیر موفق امروزی باشیم


اصل مثبت آفرینش سرعت گرفته و افراد دائما در حال ورق خوردن هستند. گاهی این ورق خوردن ها به قدری سریع اتفاق می افتد که انسان نمی فهمد صفحه چند بوده است. کسی که زمانی در جای مقدمه ناشر نشسته بود، حالا ورق خورده و به قسمت اعلام رفته است و برعکس، کسی که روزی نامش را می شد در قسمت شهرها و مکان‌ها و در بخش فارس و شیراز یافت، امروز در طلیعه فصل آثار باستانی جا گرفته است. اگر شما هم می ترسید که ورق بخورید، بهتر است با رعایت اصول زیر خود را بیمه کرده و برای همیشه به مدیری که فقط ترقی می کنید تبدیل شوید؛ مخصوصا اگر...

ادامه نوشته