چیزی که مشاهده می نمایید قسمت اول از منظومه ای چند صد بیتی است که در باره یکی از تهای فتنه می باشد. سعی می کنم هر دو سه روز یک قسمتش را بگذارم
در مسیر ارتکاب این وجیزه همسرم خیلی کمک و تحملم کرد. البته ایشان برای تحمل کردن بنده خیلی بهونه دارند... ممنون
ذکر یارب بگیرم اول کار
شرح این قصه چون بود دشوار
ماجرایی عجیب و طولانی
یک زمان زشت و گاه مامانی
قصهی آنکه بعد بیست سالی
در نیامد ز خامی و کالی
لیکن او باز در هوس افتاد
بوی قدرت شنید و پس افتاد
احتراماً رساند به عرض همه
نامزد انتخاباتام یه نمه
تا نوشت اولین بیانیه را
گوییا گم نمود قافیه را
گفت بهبه چقدر محبوبم
تف به روی ریا، چقدر خوبم
گفت من مرد دوره جنگم
تشنه خدمته دلِ تنگم
گفت اَهاَه چقدر بیکاریست
این چه اوضاع مملکت داریست
در زمینهای شهرلاهیجان
بوته چای داده بادمجان
دکتر چشم پزشکتان کور است
دست هر بچه سیخ و بافور است
جملهی کارخانهها بسته
جایشان طبل و پرچم و دسته
چوب تو آستین هر چی ژورنالیست
چاله چوله زمین فوتبالیست
هر طرف که نگه بیاندازی
پسری رفته است به سربازی
این که در هر دیار و هر شهری
توی هر جوی آب و هر نهری
ریخته آشغالِ موز و پوستِ پفک
یا نونِ بربریِ پر ز کپک
روی دیوار به خطّ گنده و ریز
حک شده: ...بر بابای آشغال ریز
اینکه رنگ کلاغها مشکیست
اخذ تصدیق پایه دو کشکیست
اینکه ایران در آسیا دهم است
جمله تقصیر دولت نهم است
یادتان هست دوره بنده؟
دوره شادی و جوک و خنده؟
دورهای که نبود یک بیکار
طفل شش ماهه هم میرفت سرِ کار
باغ چایی نبود اینجوری
بوتهها چای میداد با قوری
کل ایران رو گر تو میگشتی
ای دریغ از یه معتاد مشتی
یا اگر بود و میشنیدی ریحی1
جمعهها میکشید تفریحی
ما چقدر کارخانهها ساختیم
تو کویر چند تا سد راه انداختیم
الغرض وضع مملکت خیط است
بس که این احمدی درِ پیت است
(گفتن این اگرچه حاشیه است
فرض کن پیت و خیط قافیه است)
در نشستی چو یک نفر پرسید:
از چه بیرون ز غار، آمدهاید؟
گفت چون بنده یک نظر کردم
ناگه احساسی از خطر کردم
وضع اسلام نه آنکه مامان است
وضع مردم خراب و داغان است
مملکت را به باد خواهند داد
دست سودان و چاد خواهند داد
از سیاست نپرس که چون نازی
با دم اسرائیل کند بازی
گفت پس یک نفر که بود ظریف
از قفای یکی، دو سهتّا ردیف
یک سوالی بوَد ز محضرتان
زانچه فرمودی از دلایلتان
در زمان جناب حضرت ماه
آن زمانِ تورم پنجاه
که جماعت کشیده بود فریاد
وقت شورش توی اکبر آباد
یا زمانی که دختر ایشان
بر خلاف شریعت و ایمان
مینوشت از تساوی زن و مرد
از تساوی دیه و پیگرد
یا همان مردکی که غین و قاف
ماندهاند بین نام او علّاف
گفت مردم مگر که میمونند
یا که احکام را نمیدونند؟
یا زمانی که جمعی از وکلا
نامهای از مواضع بالا
سوی مولای دهر بنوشتند
منوی جام زهر بنوشتند
یا زمانی که در بلاد فرنگ
حضرت خاتمیِ با فرهنگ
دست در دست اجنبیه گذاشت
(دست چپ بود یا که دست راست؟)
یا زمانی که در مصاحبهای
(گیر نیامد براش قافیهای!)
پس شهید است آبراهام لینکلن
کشتهی راه آزادیه چون...
یا زمانی که اکبر گنجی
توی آمریکا گوشه دنجی
مثل یک جوجهی دو، سه روزه
گفت که رفته خمینی تو موزه
یا شما که به چشم خود دیدین
کنفرانسی که بود توی برلین
چه شد آن موقع حضرت انذار
تو ندیدی صلاح یک اخطار؟
زان میان یک نفر ز بهر جواب
گفت آن موقع بوده ایشان خواب
یک نفر گفت نه، چنین هم نیست
اینچنین آی کیوی او کم نیست
او همان لحظه حس نموده خطر
گفته در دل که موسوی بپّر
ولی آنقدر سرعتش بالاست
وقت بالا پریدنش حالاست
از دفاع عجیب آن بنده
حاضرین میزدند زیر خنده