تكمله‌اي بر نامه جديد يك متهم از زندان!

«دخمل بابا» در يادداشتي كه به صورت كاملا اتفاقي به بيرون از زندان درز كرده است، شرايط فوق العاده خوب خود در زندان را شرح داده است. وي درباره فضاي زندان چنين چيزهايي گفته است: اینجا آزادی حاکم است، اینجا دموکراسی حاکم است، اینجا گفت و گو حاکم است، اینجا دانشگاه است، اینجا محل خود سازی است، اینجا مدرسه عشق است و... .

 در همين زمينه يكي از هم بندي هاي «دخمل بابا» خاطرات روزانه خود از اولين هفته حضور «دخمل بابا» در زندان را براي ما ارسال كرده است:
 
يكشنبه 
 
چه جلالي، چه جبروتي، ياد دور باش كور باش‌هاي دوره ناصري افتادم. ديشب تازه چشممان گرم خواب شده بود كه برق‌ها رو روشن كردند. هنوز دو سه تا فحش اول را نكشيده بوديم به باعث و باني‌اش كه ديديم يك گيت بازرسي گذاشته‌اند دم در و از همه زنداني‌ها خواستند تا بيايند بيرون و بعد از رد شدن از گيت دوباره بروند درون سلول‌ها. بعد هم درهاي سلول‌ها را قفل كردند. قبلش هم هر چيز تيز يا هر چيزي كه قابليت نيز شدن داشت را جمع كردند و بردند. داشتيم فكر مي‌كرديم اين كارها براي چيست كه يكهو ديدم «دخمل بابا» بين چند نفر محافظ وارد شد. بردندش در همان سوئيتي كه در انتهاي بند و با خراب كردن هفت هشت تا سلول ساخته بودند. چه جلالي، چه جبروتي!
 
دوشنبه
 
از امروز قوانين جديد در بند وضع شده است. براي خروج از سلول بايد كارت تردد داشته باشيم، زنداني‌ها نمي‌توانند بيش از يكبار در ماه ملاقاتي داشته باشند، ملاقاتي‌ها براي همان يكبار در ماه هم بايد از يك هفته قبلش بروند قرنطينه، زنداني‌ها هم بعد از ديدن ملاقاتي بايد يك هفته بروند انفرادي تا خداي نكرده بيماري نگرفته باشند! هر كس وارد بند ميشود بايد ابتدا برود زير دوش كلر! و كلي قوانين سفت و سخت ديگر.
 
با بچه‌ها جمع شديم تا نماينده‌اي بفرستيم پيش «دخمل بابا» و شكايت كنيم. من انتخاب شدم. اول راهم نمي‌دادند. گفتند اسمت آفيش نشده است! جلوي در سوئيتش ايستادم تا آفيشم كردند. بعد از بازرسي توسط بادي‌گاردها و معاينه توسط پزشك! رفتم تو. گلايه بچه‌ها را گفتم. «دخمل بابا» خنديد و گفت: 
 
«بخدا من هم راضي نيستم اما چه كنم كه دست من نيست. بالاخره فرزند يك خانواده پر از ستون بودن اين تبعات را هم دارد. باور كنيد من هم دوست داشتم مثل شما، جزو خانواده‌هاي پاپتي و گدا گودوره بودم و انقدر از فهم و شعور بهره نداشتم اما چه كنم؟ دست من كه نبوده است؟ شما فكر مي‌كنيد من از اين همه مهم بودن خوشحالم؟ فكر مي‌كنيد من خوشم مي‌آيد انقدر چگالي اهميت در خانواده ما بالا باشد؟ من دوست داشتم تمام اموال پدرم را بدهم اما يكروز مثل شماها نفهم باشم و سرم در آخور خودم باشد! البته بابا گفته اند كه فرزندان من مثل فرزندان همه مردم ايران هستند...»
 
خلاصه آنقدر از اين حرفها زد كه دلم برايش سوخت. خوش بحال ما كه رعيتيم و سرمان در آخور خودمان است. نمي دانستم «دخمل بابا» بودن انقدر سخت باشد. بميرم برايش! اما در آخر قرار شد از فردا بيايد درون بند و بقيه را هم آدم حساب كند. وقتي به بچه ها گفتم قرار است آدم حساب شويم در پوست خودشان نمي‌گنجيدند!
 
 
دوشنبه
 
امروز صبح زود از خواب بيدار شديم و خودمان را براي آدم حساب شدن آماده كرديم. «دخمل بابا» آمد و از پشت يك حفاظ شيشه‌اي شروع كرد به صحبت كردن. گفت اگر مي‌خواهيد آدم حساب شويد، اولين قدم اين است كه بايد اينجا دموكراسي حاكم باشد. بعد هم گفت من خودم كلي دموكراسي بلدم و براي نمونه هم اشاره كرد تا فيلم حضورش در اغتشاشات بعد از انتخابات را براي همه پخش كردند. ما كلي دستمان آمد كه دموكراسي چقدر خوب است!
 
بعد «دخمل بابا» گفت كه از نظر او همه برابرند و همه چيز بايد با راگيري انجام شود. ما هورا كشيديم. بعد هم صندوق‌هاي راي‌گيري را آوردند تا با اصول دموكراسي معلوم شود چه كساني مي‌توانند ته مانده هاي غذاي «دخمل بابا» را بخورند، چه كساني افتخار دارند اتاقش را رفت و روب كنند، چه كساني مي‌توانند لباس‌هايش را بشويند، چه كساني مي‌توانند روزي دو بار به او كولي بدهند و...
 
همه اينها با راي گيري مشخص شد! باور نمي كردم او به همه ما با يك چشم نگاه كند!
 
سه شنبه
 
امروز صبح «دخمل بابا» گفت بايد اينجا را مدرسه عشق كنيم. ...همه در رفتيم!
 
چهارشنبه
 
«دخمل بابا» با اينكه از رفتار ديروز ما ناراحت بود اما باز هم سر ساعت مقرر بين ما آمد تا ما را آدم حساب كند. بغل دستي‌ام آرام در گوشم گفت اين چطور مي‌تواند اينهمه آدم را يكجا آدم حساب كند، خسته نمي‌شود؟ نكند بهش فشار بيايد؟ گفتم اين هم از لطف خدا به اين خانواده است. قدرتيِ خدا كارهايي كه اينها مي‌كنند از عهده هيچ بني بشري بر نمي آيد!
 
بعد دو تايي چهارقل خوانديم و از دور فوت كرديم طرفش تا چشم نخورد. يكي از بادي‌گارد‌ها كه ديد چيزي را فوت كرده‌ايم طرف «دخمل بابا» آمد و گير داد به ما. بردندمان و تا شب بازجويي كردند تا خداي نكرده چيز بدي را فوت نكرده باشيم. شب تعهد گرفتند كه ديگر چيزي را فوت نكنيم طرف «دخمل بابا» و ولمان كردند. وقتي آمديم به بند همه خواب بودند.
 
پنجشنبه
 
امروز «دخمل بابا» گفت بايد گفتگو كنيم. پرسيديم اين هم يكي از مراحل آدم حساب شدن است؟ با تكان دادن سر تاييد كرد! بعد گفت اول شما مي‌پرسيد يا من بپرسم؟ زبانمان را گاز گرفتيم و گفتيم خدا به دور! مگر چيزي هم هست كه شما خانواده ندانيد و بخواهيد بپرسيد! خنديد و گفت داشتم امتحانتان مي‌كردم، داريد آدم مي‌شويد! قند در دلمان آب شد.
 
بعد ما شروع كرديم به پرسيدن. يكي از زنداني‌ها پرسيد ببخشيد ماجراي چرخهاي توسعه كه پدرتان گفته بود عده اي از مردم بايد زيرش له شوند چيست؟ يكي ديگر پرسيد ببخشيد مردم اسلامشهر سر چه چيزي در زمان پدر شما ريختند تو خيابون؟ يكي ديگر از تورم 49 درصدي دوره سازندگي پرسيد؟ يكي هم از آن عقب‌ها گفت ببخشيد درست است كه مادر شما گفته بودند كه مردم بعد از انتخابات بريزند در خيابان؟! يكي پرسيد قضيه رشت الكتريك و قرارداد كرسنت اخوي شما چيست؟ يكي هم گفت:...
 
ما همينطور داشتيم گفتگو مي‌كرديم كه يكهو «دخمل بابا» شروع كرد به داد كشيدن و همينطور كه بادي‌گاردهايش داشتند با باتوم راه را برايش باز مي‌كردند رفت تو سوييتش! وقتي كه داشت مي‌رفت كلي فحش داد كه بماند اما وسطش گفت: واقعا كه آدم حساب شدن هم ظرفيت مي‌خواهد! گم شيد نفهم‌ها!
 
«دخمل بابا» رفت در سوييتش و ما نفهم‎‌ها هم رفتيم گم شديم در سلول‌هايمان!
 
جمعه
 
امروز «دخمل بابا» از سوييتش بيرون نيامد. مسئول دفترش گفت بانو كلي شاكي است، برويد توبه كنيد. امروزِ ما كلا به توبه كردن گذشت!
 
شنبه
 
با بچه ها جمع شديم و رفتيم جلوي سوييت «دخمل بابا» براي دلجويي. خودمان هم مي‌دانستيم كه خبطمان قابل چشم پوشي نيست اما رفتيم ديگر. روي مقوا نوشته بوديم: «ما همگي نفهميم/ حال تو رو مي‌فهميم»، «اي دخمل بابايي/ عزيز دل مايي»، «تو زاده ستوني/ ما رو ببخش، ميتوني». كلي هم شعار داديم و گريه كرديم تا اينكه روابط همومي دفتر «دخمل بابا» اطلاعيه‌اي صادر كرد و رضايت مشروط بانو را اعلام كرد.
 
به همين مناسبت قرار گذاشتيم هفت روز و هفت شب در پوست خودمان نگنجيم!

بعد از اهداي بخاري نفتي، حالا نوبت بقيه وزراست!

همانطور كه اطلاع داريد يكي از تشكل هاي دانشجويي با اهداي يك دستگاه بخاري نفتي به وزير آموزش و پرورش، نكاتي چند را به وي گوشزد كرده است. از قرار معلوم اين گوشزد كردن هم بقدري موثر افتاده است كه طبق بخشنامه جديدي كه قرار است منتشر شود، زين پس هيچ دانش آموزي حق سوختن در مدارس را ندارد و اگر دانش آموزي مرتكب اين خطا شود مسئولين آموزش و پرورش نه تنها مسئوليتي قبول نمي كنند كه حتي دو نمره از نمره انضباط آن دانش آموز هم كسر خواهد شد!

در راستاي اثر بخشي اين اقدام(اهداي بخاري نفتي را عرض مي كنم) ستاد «خود بيدار سازي مسئولين» اعلام موجوديت كرده است. مسئول روابط عمومي اين ستاد در گفتگو با ما از برنامه هاي آتي اين ستاد پرده برداشت.
 
او كه خود را «سين» مي‌ناميد تاكيد كرد كه اين ستاد براي حل اكثر مشكلات كشور برنامه داشته و در اولين قدم قصد دارد روي صنعت خودروسازي زوم كند. او گفت كه قصد داريم مديرعامل شركت سايپا را درون يك پرايد(كه از قبل سيم ترمزش بريده شده است) بگذاريم و در جاده چالوس رها كنيم تا بفهمد كه پرايد چقدر خطرناك است. او تاكيد كرد كه براي اينكه شائبه تبعيض بوجود نيايد براي مديرعامل ايران خودرو هم برنامه هاي ويژه اي داريم كه سربسته بگويم به آتش گرفتن خودروهاي پژو 405 مربوط مي شود!
 
«سين» با اشاره به اينكه ضلع ديگر تلفات جاده اي به ناامن بودن راه ها مربوط ميشود گفت: براي حل اين مشكل هم در قصد داشتيم وزير راه را روي يكي از جاده ها بچسبانيم و با تريلي از رويش رد شويم تا بفهمد رد شدن تريلي از روي آدم چقدر درد دارد، ولي اين برنامه فعلا مسكوت مانده است. او دليلي مسكوت ماندن اين طرح را تعدد مسئوليتهاي وزير راه دانست كه مسئوليت جديد او بعنوان سرپرست وزارت ارتباط هم بر اين پيچيدگي افزوده است.
 
«سين» اعلام كرد كه نهايتا بهترين طرحي كه به دبيرخانه ارسال شده است به نوعي بين مسئوليتهاي آقاي نيكزاد در حوزه راه، شهرسازي و ارتباطات جمع ميكند. او درباره اين طرح جمع كننده توضيح داد قرار بر اين است كه يك تريلي را كه «مصالح ساختماني» دارد از بالاي يك جاده شيب دار رها كرده و سيستم ترمز آنرا به يك تلفن همراه متصل كنيم كه اگر تلفن زنگ خورد ترمز عمل كند. بعد هم دست آقاي وزير كه به زمين چسبانده شده است يك گوشي تلفن همراه ديگر ميدهيم تا اگر آنتن داد و تماس برقرار شد، به تلفن متصل به ترمز زنگ بزند خود را از مرگ برهاند! وقتي از «سين» خواستيم كه نتيجه اين اقدام را پيش بيني كند ريز ريز خنديد و جواب را به شعور مخاطب حواله داد!
 
مسئول روابط عمومي ستاد «خود بيدار سازي مسئولين» در راستاي حل مشكل تراكنش هاي ناموفق دستگاه هاي خودپرداز(ATM) و پوز(POS)هم گفت: در اين زمينه قصد داريم پس از چند سري هشدار، عمليات خاصي را روي رييس بانك مركزي اعمال كنيم.
 
او توضيح داد: بدين منظور قرار است يكي از بستگان رييس بانك مركزي را به ويروسي ناشناخته آلوده كرده و پادزهر را هم در اختيار يكي از پزشكان همسو با ستاد قرار دهيم. آن پزشك هم تاكيد خواهد كرد تا پول را دريافت نكند پادزهر را تزريق نكند.
 
«سين» افزود در اينصورت آقاي رييس مجبور است از دستگاه خودپرداز يا پوز استفاده كند كه البته با توجه به برنامه‌ريزي ما براي همزماني اين برنامه با شب واريز يارانه‌ها، قطعا آقاي رييس پدرش در خواهد آمد و نخواهد توانست پول دريافت كند. در اينصورت هم ما فقط مي توانيم براي همان يكي از بستگان آقاي رييس بانك مركزي طلب مغفرت و براي خود آقاي رييس هم صبر جزيل مسئلت كنيم!
 
«سين» در ادامه به برخي ديگر از برنامه هاي ستاد متبوع خود براي ساير مشكلات كشور خبر داد اما خواست بين خودمان بماند. او اما اين طرح را در دو جا با مشكل مواجه دانست. يكي در مواجهه با مشكلاتي مثل اوضاع باشگاه پرسپوليس و يكي هم براي حل معضلاتي اجتماعي چون بدحجابي و [...]! «سين» تاكيد كرد كه اين مورد آخري دست خود مسئولين فرهنگي را مي‌بوسد!

سوال از خاله شادونه و هاشمي به روش سایت برادر توکلی!

یکی از سایت‌های خبری که ته عدالت‌طلبی است در یک مطلب منطقی که استدلال از آن چکه می‌کرد(و قرار است زین پس بجای «منطق مظفر» تدریس شود!) خطاب به رییس جمهور نوشت:

«چرا در دروه شما اینقدر سیل زیاد شده است. چرا در دوره شما اینقدر سفره های آب زیر زمینی افت کرده است؟ ... شما را بخدا بیایید با هم یک گپی بزنیم شاید من قانع شوم و شبها راحت بخوابم.... آقای رئیس جمهور از وقتی شما رئیس جمهور شده اید ، بی خود و بی جهت دعوا و مرافعه بین زن ها و شوهرها و بازاری ها ومردم ، راننده تاکسی هاو مسافران و ...  زیاد شده است....  ادامه ریاست جمهوری شما برای درختان جنگلی ، مراتع ،‌آب های زیر زمینی ، بستر رودخانه ها ،‌دریاچه ها ، حیات وحش حتی برخی حیوانات اهلی هم زیان آور است»

از آنجا که مدیرمسئول این سایت سابقه حلالیت طلبی ار موسویان را در پرونده دارد، خیلی ها منتظر بودند که بابت این مطلب هم عذرخواهی کند اما این اتفاق نیفتاد. حالا که معلوم شده است چقدر منطق آن مطلب قوی بوده است(که نیاز به عذرخواهی نداشته)، بر همان اساس سوالاتی که باید سایر مسئولین پاسخگوی آنها باشند در جدول زیر می آید:

   

نام مسئول

عنوان

سوال

علی نیکزاد

وزیر راه و شهرسازی و مخابرات و...

 چرا علی کریمی علی رغم برگزیده نشدن، به مراسم انتخاب مرد سال فوتبال آسیا دعوت شد؟ چه کسی پاسخگوی هزینه‌های انجام شده و صدمه روحی وارد به این سرمایه ملی خواهد بود؟!

سردار رویانیان

مدیرعامل پرسپولیس و رییس ستاد مدیریت مصرف سوخت

چرا علی رغم گذشت 7 سال از طوفان کاترینا هنوز بخشی از مناطق طوفان زده در آمریکا بازسازی نشده است؟!

دکتر کردوانی

کویرشناس

چرا علی رغم هشدار کارشناسان کاری جهت کنترل قیمت ارز در بازار آزاد انجام ندادید؟!

 علی آبادی

رییس کمیته ملی المپیک که سابقه تصدی وزارت نفت، شیلات و... را در کارنامه دارد

نقش شما در فروریختن بخشی از دیوار چین بعد از صدها سال چیست؟ چرا از ارسال مصالح نا مرغوب جلوگیری نکردید؟!

 

  

مهندس علی کفاشیان

رییس فدراسیون فوتبال و معاون سابق ارزی بانک مرکزی

سکوت شما در قبال فیلم موهن جیرانی قابل تحمل نیست! اگر اعتراض نمی‌کنید چرا دیگر لبخند می‌زنید؟!

سرکار خانم مینو کیانی

معاون ارزی کنونی بانک مرکزی

دلایل عدم راهیابی ایران به جام جهانی 2002 چیست؟

دکتر علی فتح الله زاده

شوالیه و با حفظ سمت مدیرعامل باشگاه استقلال

شما که شوالیه هستید چرا تمهیداتی نیندیشیدید که رابطه سنا و سزار در فیلم گلادیاتور به آنجاهای وخیم نکشد؟!

مخمل

گربه عروسکی خانه مادربزرگه

چه رابطه‌ای میان گران شدن قیمت مرغ و نگاه‌های هوس آلود شما به آقای قوقولی و خانواده محرتم او وجود دارد؟

مهدی هاشمی

پسر بابا

(خواستیم سوال بی ربط بپرسیم ولی پیدا نکردیم... غالب مشکلات موجود به نوعی به ایشان و اخوی و همشیره محترمه ربط پیدا می‌کند!)

خانم دکتر وحیده دستجردی

وزیر بهداشت

با توجه به اینکه یک جفت موش می‌تواند ظرف یکسال اگر شرایط غذایی‌اش فراهم باشد، بیش از 20 میلیون موش تولید کند، چرا غالب امکانات بهداشتی و درمانی دوران بارداری به انسانها اختصاص دارد؟ وزارتخانه شما برای موشهای باردار چه برنامه‌ای دارد؟!

احمد توکلی

نمانده مجلس و مدیرمسئول سایت الف

اخلاق چیست؟ چه کاربردی در سیاست دارد؟ آیا بین انتقاد سازنده و کینه می‌توان رابطه‌ای متصور بود؟ با ذکر مثال و کشیدن شکل این رابطه، جواب خود را در سه خط توضیح دهید!

خاله شادونه

مجری برنامه‌های کودکانه

چرا جامعه بین الملل در برخورد با دزدان دریایی خلیج عدن کوتاهی می‌کند؟ اصلا بگو ببینم چه کسی به آنها سلاح و مهمات می‌رسونه؟!

 

طنز/ گفتگو با يك نامزد انتخابات رياست جمهوري بعد از اصلاح قانون انتخابات

ببينندگان عزيز، من از محل ثبت نام نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري با شما صحبت مي‌كنم. بالاخره بعد از 5 روز يك نفر در اين محل حاضر شد و براي انتخابات ثبت نام كرد. با ما همراه باشيد و گفتگوي كوتاهمان با اين نامزد انتخاباتي را ببينيد.


آقاي دكتر بعنوان اولين سوال نظرتان را درباره خلوت بودن ستاد انتخابات در زمان ثبت نام بيان فرماييد؟

بله؛ عرض كنم كه خيلي هم خوب! در واقع الان رقابت براي رييس جمهور شدن بجاي اينكه در روز انتخابات متمركز باشد، در طول سال توزيع شده و خيلي‌ها در طول 365 روز دنبال امضا جمع كردن هستند. طبيعتا افرادي كه در رقابت امضا جمع كردن موفق نبوده‌اند لياقت ندارند در رقابت اصلي شركت كنند و وقت مردم را بگيرند!

پس لازمه من ابتدا پيروزي شما در امضا جمع كردن را تبريك بگويم اما خود شما چرا انقدر دير ثبت نام كرديد؟ با توجه به اشتياقي كه در طول سال نشان داده بوديد انتظار داشتيم در ساعات اوليه ثبت نام كنيد!

بله، برنامه هم همان بود. اما خب بعضي ها دندان گرد هستند و در معامله دبه مي‌كنند ديگر! واقعيت آن است كه يكي از امضا كننده‌ها راه نمي‌آمد و بالاتر از عرف بازار طلب مي‌كرد. همين هم وقت ما را گرفت.

خب مشكل كه حل شد انشاالله؟

بله، بالاخره يكجور با هم راه آمديم ديگر، مبلغش منطقي نبود اما دوستانگفتند هر جوري هست طرف را راضي كنيم كه شر نشود. بچه خوبي بود اما خب چون تازه وارد بازار سياست شده خيلي في بازار دستش نبود! هرجور بود راضي‌اش كرديم!

بعنوان سوال بعدي هم كمي درباره برنامه‌هاي خود در صورت پيروزي در انتخابات بفرماييد.

خواهش مي‌كنم. من در دو حوزه عمومي و خصوصي برنامه‌هايي براي اجرا دارم. در بعد خصوصي بايد به شخصه از خجالت اين دوستاني كه منت گذاشته و پاي برگه نامزدي من را تاييد كرده‌اند در بيايم!

و احتمالا در بخش عمومي به فكر عموم مردم خواهيد بود!

نخير، در اون بخش هم بايد برنامه‌هايي رو اجرا كنم تا عموم مردم از خجالت امضا كننده‌ها در بيان و در خدمتشان باشند.

آقاي دكتر در مورد هزينه‌هاي تبليغاتي ستادتون هم اگر ميشه يك كم توضيح بديد، در اين زمينه دغدغه‌تون چيه؟

الحمدلله من در اين زمينه دغدغه‌اي ندارم، همانها كه امضا كرده‌اند بايد به فكر هزينه تبليغات هم باشند! تعدادشون هم اونقدري هست كه بهشون فشار نياد! اتفاقا يكي از خوبي‌هاي قانون انتخابات جديد كه تصويب شد همين شفافيت در زمينه هزينه‌هاي انتخاباتي است ديگر؛ بالاخره امضاها معلوم است، بدهي‌هاي ما هم معلوم است.

فكر نمي‌كنيد اينطوري اگر رييس جمهور بشيد وام دار باندهاي ثروت و قدرت خواهيد بود؟

چرا اتفاقا، فكر مي‌كنم، اما مگر بد است؟ بالاخره شما الان نگاه كنيد همه خانواده‌هاي ايراني كلي وام‌دار اين بانك و آن بانك هستند. ما هم كه از بطن مردم برخاسته‌ايم بايد مشي‌مون همين باشه ديگه. ضمنا وام دار بودن مهم نيست، وام‌دار كي بودن مهمه!

ميشه يك كم توضيح بديد؟

ببينيد بالاخره اينها كم آدم‌هايي نيستند كه؛ يكي استوانه است، يكي ستون است، خلاصه كلي اجرام و حجم‌هاي هندسي هستن ديگه! اينكه بهتر از اينه كه آدم وام‌دار چند ميليون گره‌گوري پابرهنه باشه! اينا تعدادشون محدوده و خواسته‌هاشون هم مشخص، بالاخره از يكي كه شروع كنيم بعد از چهار سال نفر آخر رو هم راضي مي‌كنيم. اما مردم چي؟ يكي ميگه شير ارزون بشه، يكي ميگه خونه ندارم، يكي ميگه شغل چي شد، يكي هم كه هنوز سنش به چهل نرسيده دنبال ازدواجه!

بله، بعنوان آخرين سوال توصيه‌تون براي افرادي كه مي‌خواهند مانند شما موفق شوند چيست؟

ببينيد بايد آينده نگر باشن، به نظر من از همين الان شروع كنند و براي 16 سال يا حتي بيشتر، مثلا هشت سال بعد برنامه ريزي داشته باشن! از الان دويست سيصد نفر آدم رو كه احتمال داره مدير يا نماينده مجلس بشن در نظر بگيرن و دائم تو دست و بالشون بپلكن. از همين الان دَمشون رو ببينن تا روز موعود بتونن از امضاهاشون بهره مند بشن!

خواندم، بخوانيد/ ياد «يادگاران» را زنده كنيد

76892.jpg (174×300)

ما جوانهاي بيست و خورده اي ساله كلي با يادگاران و نيمه پنهان ماه و خلاصه كتابهاي روايت فتح زندگي كرديم. اين كتابها با شكل و شمايل جديدشان و البته قلم نو و روايتهاي كوتاهشان توانستند يگانه گزينه مطالعه ما درباره دفاع مقدس شوند. مخصوصا اگر اردوي راهيان نور نزديك بود و مي خواستيم چگالي مناطق عملياتي را در ذهنمان بالا ببريم.

جديدا انتشارات روايت فتح سري جديدي از كتابها با عنوان فرماندهان منتشر كرده است كه البته تا كنون دو عنوان از آن بيرون آمده است. يكي «غريب غرب» كه درباره شهيد بروجردي است و ديگري «مثل من و تو» كه به زندگي شهيد احمد كاظمي مي پردازد.

اولي را خواندم تا شايد مزه شيرين مسيح كردشتان زير زبانم زنده شود كه انصافا تا حدودي شد، و دومي را هم به اين دليل دست گرفتم كه اصولا درباره شهيد احمد كاظمي خيلي كتاب منتشر نشده و بايد قدر همين را هم دانست. البته خيلي كتاب خوبي بود.

اين دو كتاب جان مي دهد براي خواندن در اتوبوس و مترو، هم خوش دست هستند و هم روايتشان جوري است كه راحت ميشود خواندشان. حالا مي خواهيد اين دو كتاب را بخوانيد نمي دانم اما نقدا صلواتي نثار اين دو شهيد دفاع مقدس بفرماييد.

76893.jpg (350×605)

شاید امسال حرفهای سید بن طاووس غلط از آب درآید؛ شاید!

دلم با این مقتل‌ها آرام نمی‌گیرد. مخلص سید بن طhووس هم هستم ولی لهوفش مطمئنم نمی‌کند. به احترام شیخ عباس قمی تمام قد می‌ایستم اما نمی‌توانم هر چیز که در نفس المهموم آمده را چشم بسته بپذیرم. با این اوصاف دیگر لازم نیست حرفی از مقتل ابن ابی مخنف بزنم...

نه اینکه این مقاتل راست نگفته باشند؛ نه اینکه خدای نکرده خلاف واقع باشد روضه‌هایشان؛ نه، حداقل نزدیک هزار و سیصد و خورده‌ای سال که گذشته است را می‌توان شاهد گرفت بر صدق ادعایشان. حتی همین 9 شب امسال را؛ همین 9 شبی که هر چه آنها گفته‌اند مو به مو، بدون پس و پیش اتفاق افتاده است، بدون اینکه مو لای درزش برود.

اما من هنوز حرفم همان است. حتی اگر سید بن طاووس با چشمهای سرخ از گریه چپ چپ نگاهم کند که به چه امید بسته‌ای جوانک؟ حتی اگر شیخ عباس قمی به نصیحت درآید که دلت را به این مردم خوش نکن. اما من این حرفها به خرجم نمی‌رود. تازه شب نهم است، کو تا عاشورا!

تازه فردا قرار است طبق ادعای همین مقاتل عباس برود و یک روز مهلت بگیرد. خدا را چه دیدی، شاید امسال حرف ابن طاووس غلط از آب درآمد. شاید یک روز مهلت که تمام شود کار به آنجا نکشد که او گفته است. شاید لااقل بخشی از ماجرا آنطور که او می‌گوید پیش نرود. اصلا گیرم باز هم پای قاسم به رکاب نرسد؛ گیرم اسب علی اکبر باز هم راه خیمه را گم کند؛ ای خدا... باشد، اصلا گیرم باز هم ارباب عمود خیمه عباس را بکشد. اما شاید امسال ماجرای علی اصغر پیش نیاید؛ شاید...

نه اینکه دلم به کوفیان خوش باشد تا کاری کنند که حرفهای ابن طاووس و شیخ عباس امسال دیگر درست نباشد؛ نه. انقدر خام نیستم. چشم امیدم به لشکر اجنه است که شاید امسال رخصت بگیرند...

و آخ که اگر رخصت بگیرند؛ انوقت من و ام سلمه که زل زده‌ایم به خاک کربلا تا باز هم سرخ شدنش را ببینیم، از شادی هلهله خواهیم کرد. خیلی بلندتر از هلهله کوفیان دور بدن علی اکبر و زانوان لرزان حسین!