تيترخند/ مرغ كه رفت ولي خاویار ارزان سر سفره مردم می‌آید

مدیرعامل شرکت جهاد نصر حمزه: خاویار ارزان سر سفره مردم می‌آید(مهر)

آقا ما چي كار كنيم شما بي خيال سفره مردم شيد؟ مگه خودتون سفره نداريد؟ والّا!

اختلاس چیست؟(رجا)

نوعي خود بيت المال پنداري حاد كه در آن فرد بيمار ترجيح مي دهد بجاي بقيه مردم ضامن جور كرده و وام بگيرد!

رييس شوراي رقابت: درآمد ماهانه كمتر از 946 هزار تومان زير خط فقر به حساب مي‌آيد(ايسنا)

من 945 هزار تومن درآمد دارم، يعني حالا چي ميشه؟!

آغاز پيش‌فروش بليت سفر به کره ماه!(خبرگزاري ميراث فرهنگي)

لا مصب فقط يه هزار تومني كم داشتيم تا بريم ها!

شمقدری: نگران نباشید؛ حال سینمای ایران خوب است(مهر)

شما چطوري؟!

يك بیکار انگلیسی خودسوزی كرد (گاردين)

راست ميگن بيكاري فساد مياره ها.. خب برو سينما، استخر، خود سوزي هم شد كار!

مدیر روابط عمومی اورژانس تهران: صبح امروز تصادف یک پژو در اتوبان یاسینی رخ داد که فوتی نداشت اما یک ساعت بعد زن عابری که برای مشاهده این حادثه در محل ایستاده بود به علت برخورد یک کامیون با پژوی تصادفی جان باخت.(فارس)

اصلاً اينا همش يه صحنه چيني بوده براي كشتن اون بنده خدا!

جامعه اسلامی مهندسین: برای انتخابات ریاست جمهوری آینده حساب بزرگی باز کرده ایم(خبرآنلاين)

جامعه اسلامي مهندسين اسم مستعاره آقاي باهنره؟!

سعید حجاریان: وقتی گفت‌وگو به پایان می‌رسد، خشونت آغاز می‌شود(شرق)

همچنين وقتي انتخابات به پايان مي رسد، جرزني و شورش!
 
رحیمی سالروز استقلال بروندی را تبریک گفت(شبكه ايران)

مبارك باشه انشاءالله.
 
محمود شهریاری از «جشن رمضان» انصراف داد/ تحت هیچ شرایطی حاضر به اجرای این برنامه نیستم(مهر)

نكن اين كارها رو با مردم روزه دار... حاجي كوتاه بيا...

قاليباف: کارنامه ما در حوزه اقتصاد قابل قبول نيست(فردا)

آره...

پوشيدن شلوار، خوردن فست فود و استفاده از موبايل در كره شمالي آزاد شد(ايسنا)

حالا بي جنبه ها از فردا شيش جيب مي پوشند!
  
مبارک به اتهام قطع کردن «اینترنت» مجرم شناخته شد (شرق)

چه آدم بدي بوده اين مبارك ما خبر نداشتيم... بي تربيت!

موسوی‌خوئینی‌ها: اگر اصلاح‌طلبان گزینه ضعیف معرفی کنند تبدیل به دلقک سیرک می‌شوند (مشرق)

حالا كي مي خواد از تو آتيش بپره؟!

دلایل رشد نرخ دلار از نگاه علی کفاشیان/ فایل صوتی(خبرآنلاين)

اين فايل صوتي من رو كشته!

به ازای هر یک زن خیابانی 7 مرد خیابانی وجود دارد(تهران امروز)

شما شمردي؟! فقط شمردي؟!

محمدنبی رودکی خبر داد: حضور قالیباف در انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم قطعی شد (فارس)

از كِي؟ همون هفت سال پيش؟!

ذوالنور: اصلاحات‌جسد بدون سر و بدن‌است(فارس)

آقا ببخشيد جسدي كه سر نداره و بدن هم نداره دقيقا چي داره؟ نه ببين... يه جسدي هست كه نه سر داره نه بدن، پس الان داريم دقيقا به چه شيئي ميگيم جسد؟ يعني يه سري جسدها هستند كه از سر و بدن و يك چيز ديگه تشكيل شده اند كه...

گزارش میدانی فارس حکایت از آن دارد که مرغ در میادین میوه تره بار به صورت ثبت نامی و با دریافت شماره فروخته می شود.(طبيعتا فارس ديگه!)

به نظر من براي محكم كاري بايد لاشه و استخوان‌هاي مرغ پخته شده رو هم تحويل بگيرند.

جوانفكر براي دومين بار تهديد به ترور شد(شبكه ايران)

ببين اون كسي كه نامه تهديد آميز رو با پيك موتوري به دبيرخانه مي فرسته و تازه مشخصاتش رو هم كامل مي نويسه بيشتر قصد شوخي داشته نه ترور!

روزخند 26 تير/ چه كارهايي كه شهرياري مي توانست بكند ولي نكرد!

آقاي محمود شهرياري كه معرف حضورتان هستند؟ ايشان در جديدترين مصاحبه خود در جواب به يك سوال نكته را گفته اند كه لزوم بازنگري در آيين نامه هاي صدا و سيما را بدجوري گوشزد مي كند:


شما در ویژه‌برنامه نیمه شعبان سال گذشته هم در برنامه زنده همراه با آقای احمدزاده و آقای روشن‌پژوه کت‌هایتان را به هم گره زدید و خیلی افراطی به شادی پرداختید که آن هم با واکنش همراه بود.
 
- خوب بیایند بگویند کت گره زدن در صداوسیما مثلا اشکال شرعی دارد. کت را گره زده‌ایم و آقای احمدزاده هم از رویش پرید، نمی‌دانم چرا این موضوع هم ایجاد واکنش کرد. البته این موضع هم به همان روشن نبودن خطوط قرمز برمی‌گردد. به جای اینکه مجری‌ها دست‌شان بازتر شود تا قدرت خلاقیت خود را بروز دهند، این فضا بسته‌تر می‌شود.


واقعا چرا در صدا و سيما آيين نامه اي نداريم كه گره زدن كت و پريدن از روي آن ممنوع باشد؟ حالا تازه بايد خدا رو شكر كنيم كه آقاي شهرياري كارهاي ديگه اي نكردند چون مثلا خيلي نكات زير هم در آيين نامه هاي صدا و سيما نيست:

1. گره زدن شلوار مجري ها به هم و پريدن از روي آن.

2. گره زدن ساير لباسهاي مجري ها به هم و پريدن احمد زاده از روي آنها!

...

واقعا خيلي سخته كه آدم تو يه همچين سوژه اي به همين دو مورد بسنده كنه اما چه كنيم كه دستمان بسته است!

ولي در كل ما از آقاي شهرياري ممنونيم كه با اينكه خيلي چيزها در آيين نامه هاي صدا و سيما نيامده ايشان آنها را انجام نداده اند. يك كم به كارهايي كه ميشد كرد فكر كنيد تا با من همنظر شويد! كلا ممنونيم.


كار شده در سايت tanztoons.com

چطور مي‌شود يك نفر جوانفكر را ترور كرد؟!

بعضي وقتها يك خبر آنقدر مهم است كه حتي يك كلمه از آن را نمي توان حذف كرد چون واقعا تك‌تك كلماتش داراي بار معنايي ويژه اي است. مثلا همين خبر تهديد مجدد آقاي جوانفكر به ترور را در زير بخوانيد؛ باز خدا رو شكر كه اين خبر را خود دم و دستگاه ايشان تنظيم كرده است وگرنه خدا ميدانست به چه چيزهايي متهم مي شديم هرچند الان هم به چيزهاي ديگري متهم خواهيم شد:

علی اکبر جوانفکر مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور برای بار دوم تهدید به ترور شده است. براساس این گزارش، طی هفته جاری، نامه‌ای تهدیدآمیز علیه جوانفکر،‌ با پیک موتوری(دقت بفرماييد: موتر نه ها، پيك موتوري!) به دبیرخانه موسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران تحویل داده شده است.

پیش از این نیز فرد دیگری با ارسال یک نامه مشابه، با ذکر مشخصات خود،‌ جوانفکر را به مرگ تهدید کرده بود. وی با شکایت جوانفکر تحت تعقیب قرار گرفت اما سرپرست موسسه فرهنگی-مطبوعاتی ایران پس از مواجه شدن با اظهار ندامت وی، از پیگیری شکایت خود صرف نظر کرد.


واضح و مبرهن است تيمي كه چنين عمليات‌هاي پيچيده اي را براي ترور آقاي جوانفكر طراحي كرده اند خيلي كار كشته هستند اما بالاخره ما به هر سختي بود توانستيم به نحوه ترور ايشون پي ببريم:

 

روز- داخلي- منزل ننه

تروريست بي ادب: ننه كار نداري من دارم ميرم بيرون.

ننه: كجا ميري پسرم؟

تروريست بي ادب: يه تك پا ميرم جوانفكر رو ترور كنم!

ننه: نه زود بيا شب مهمون داريم ها. فقط خوب لباس بپوش سرما نخوري.

تروريست بي ادب: ننه الان تابستونه ها!

ننه: ميدونم پسرم اما از اونجا كه حفاظت شديدي از آقاي جوانفكر ميشه احتمالا كارت تا زمستون طول بكشه!

(تروريست بي ادب گوشي رو بر ميدارد و شماره اي را مي گيرد)

تروريست بي ادب: يه موتور مي خواستم.... براي روزنامه ايران... نه بسته ندارم، خودم مي خوام برم....فقط لطف كنيد راننده اش مطمئن باشه چون مي خوام يه نفر رو ترور كنم... چقدر ميشه؟... چه خبره بابا... مگه مي خوام كي رو ترور كنم كه انقدر بالا حساب مي كنيد...


روز- داخلي-انتظامات ساختمان روزنامه ايران

انتظامات: آقا... آقا... كجا... امرتون.

تروريست بي ادب: كار خاصي نداشتم، مي خواستم آقاي جوانفكر رو ترور كنم.

انتظامات: باشه... ترور هم مي خواي بكني بايد با هماهنگي وارد بشي!

تروريست بي ادب: آخه من كارم فوريه... ننه‌م گفته زود برم خونه.

انتظامات: نميشه بريد تو... آقاي جوانفكر تو جلسه اند.

تروريست بي ادب: اي بابا... من عجله دارم. نميشه بگيد يه لحظه بيان بيرون من ترورشون كنم برم؟!

انتظامات: نه كه نميشه. روزي هزار نفر مي خوان ايشون رو ترور كنند اگه قرار باشه ايشون به همه ترورها جواب مثبت بده كه از كار و زندگيش مي مونه!

تروريست بي ادب: پس چي كار كنيم؟ من خيلي عجله دارم.

انتظامات: نميدونم والا.

تروريست بي ادب: ميشه يه زحمت بكشيد؟

انتظامات: بفرماييد.

تروريست بي ادب: من اين چاقو رو ميذارم اينجا ايشون هر وقت از جلسه اومدند بيرون شما خودت يه لطفي كن زحمت ترورشون رو بكش. امكانش هست؟

انتظامات: اي بابا... شما مثل اينكه فكر كردي من بيكارم ها؛ نخير نميشه.

تروريست بي ادب: خب پس يه راهي جلوي پاي من بذار.

انتظامات: برو دبيرخونه، تقاضاي ترورت رو ثبت كن تا لااقل اگر يه روز ديگه اومدي و ايشون تو جلسه نبود بتوني بري بالا.


روز- داخلي- دبيرخانه موسسه ايران

تروريست بي ادب: سلام خانم ببخشيد... من مي خواستم در خواست ترورم رو ثب....

دبيرخانه‌چي: برو اونور وايسا تو صف.

تروريست بي ادب: اوه چند نفر.. اونا همه تو صفند؟!... من عجله دارم ميشه كار من رو زودتر راه بندازيد.

دبيرخانه‌چي: والا من هم از صبح دارم كار مي كنم ديگه، بيكار كه نيستم. پنجاه نفر خواستند ايشون رو ترور كنند ما ثبت كرديم. همه هم عجله دارند... حالا سلاحتون چيه؟

تروريست بي ادب: چاقو.

دبيرخانه‌چي: چاقو؟ برو بابا... خجالت بكش. طرف تانكش رو اونور خيابون پارك كرده اومده وايساده تو صف، تو با چاقو اومدي عجله هم داري.

تروريست بي ادب:خب من چي كار كنم. ما وسعمون همينقدر ميرسه!

دبيرخانه‌چي: حالا عيبي نداره. برو تو صف. فقط بهت بگم اگر كارت ملي همراهت نيست بيخود واي نستا كه وقتت تلف شه. برو فردا با كارت ملي بيا!

تروريست بي ادب: يعني بدون كارت ملي نميشه؟

دبيرخانه چي: نه كه نميشه. بايد مشخصات ترور كننده مشاور رييس جمهور ثبت بشه يا نه؟ ايشون از روز اول تاكيدشون بر شفاف سازي و جريان آزاد اطلاعات بوده!

تروريست بي ادب: حالا من فردا با كارت ملي بيام كارم راه ميفته؟

دبيرخانه‌چي: شما بيا، بعد بايد يه فرم پر كني، انگيزه و مقدار شعورت رو بگي. اگر اولي مسخره و دومي در حد جلبك بود به شما اجازه داده ميشه ايشون رو ترور كنيد!

واژه نامه نوین/یک : گرانی

قیمت: بر اساس یک تعریف کلاسیک، متغیری است که ارزش اشیاء را نشان می دهد. اما در عصر حاضر چنین تعریف می شود: «متغیری است که نشان می‌دهد عشق فروشنده تا چه حد کش می‌آید».

پول: چرک کف دست، بلکه چرک کف پا! هر روز بی‌ارزش‌تر از دیروز. در گذشته می‌شد با آن چیزهایی خرید ولی این روزها می‌شود با آن فوقش یک چیزکی خرید.

جیب: اقامتگاه شپش. محل برگزاری مسابقات جهانی ژیمناستیک شپش‌ها.

غول: غول گرانی، نوعی جانور که بدنش پوشیده از پر است و تخم می‌گذارد. در کتابهای قدیمی از آن با نام مرغ یاد شده است.

صف: توالی چند نفر آدم که قصد مشترکی دارند ولی تعداد محدودی از آنها موفق به نیل به مقصود می‌شوند. یکی از مراحل ثابت تهیه کالا در عصر حاضر.

انصاف: یکی از خصوصیات قهرمانان افسانه‌ای. در افسانه توشیشان یکی از شخصیت‌ها چنین ویژگی جالبی دارد. گویند شاعر شعر «دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست» را بعد از خروج از یک بقالی سروده است!

نهاده‌های دامی: مظنونین همیشگی. همان نقشی که خلبان فوت شده در چرایی سوانح هوایی دارد، در بحث گرانی‌ها بعهده نهاده‌های دامی است. متغیری که با افزایش قیمت آن، قیمت میلگرد، هندزفری موبایل و پوشک بچه نیز بالا می‌رود.

سخنگوی اقتصادی: بی‌ربط‌ترین آدم به موضوع گرانی. بر اساس آمار موجود، وزیر ورزش و جوانان بیش از او درباره دلایل گرانی و راههای مقابله با آن سخن گفته است. اخبار پشت پرده از تفویض اختیارات او به آقای جوانفکر خبر می‌دهند.

دلال: از بازوان اقتصادی خُرزوخان. کسی که همه می‌دانند هست اما کسی نمی‌داند دقیقا کیست. ایضاً کسی که سالهاست باید با او برخورد شود. آخرین بار در حال خندیدن به ریش مردم دیده شده است.


كار شده در سايت طنزتون:    tanztoon.com

اين «حال» نماينده ها چند متر است؟!

شما خودتان را بگذاريد جاي من –البته خيلي هم لازم نيست بيايد اينجا، از همانجا هم مي شود- خدا وكيلي آدم بعضي وقت ها چنان به دانسته هايش شك مي كند كه مي خواهد بزند زير همه چيز و برود از تصميم كبري شروع كند به دوباره خواندن و بازسازي باورهايش. واقعا ما چرا آنقدر دگم و بسته بوديم؟ چرا تا اين حد به رسانه ها اعتماد كرديم تا آنها بتوانند با بزرگنمايي شخصيتي مثل شهيد مدرس تصوير نادرستي از مجلس و نمايندگي در ذهن ما ايجاد كنند؟ آنها كاري با ما كرده بودند كه فكر مي كرديم نمايندگي مجلس بعد از كار در معدنهاي شيلي و چين، سخت ترين كار دنياست! اما تلاش و مجاهدتهاي مجلس نهم-آن هم در همين يك ماه- موجب شد تا متوجه شويم كه نمايندگي مجلس بعد از بازي كردن در پرسپوليس، پر خير و بركت ترين شغل است(البته با صحبتهايي كه شده است قرار است جناب رويانيان دوره بعد نماينده مجلس شوند تا اين يك رتبه نزول هم جبران شود)!

خلاصه اين دست آورد يك ماهه مجلس نهم مقدماتي داشته كه بدين شرح است:

اندر كف مسافرتهايي كه آقاي مطهري مي روند!

بگذاريد از همين آخري شروع كنيم. مجلس محترم و آدمهاي توش، با طرح حذف تعطيلات تابستاني يك ماهه(دو تا دو هفته)، مخالفت كردند و رفتند استراحت. اين افراد حتما براي تصميم خود دلايلي داشتند اما  جداي از آنها حتي علي آقاي مطهري هم براي خود دلايلي داشته اند كه از اين قرار بوده است: «اگر تعطیلات تابستانی نباشد خانواده نمایندگان پس چه زمانی به مسافرت و تعطیلات بروند؟»

بقيه مردم كه دو تا دو هفته در تابستان تعطيلات ندارند چطور مسافرت مي روند. اين چند ده ميليون سفري كه در تابستان يا تعطيلات عيد انجام مي‌شود دروغ سيزده راهنمايي و رانندگي است؟ يعني همان يك ماه مرخصي در سال براي نمايندگان براي مسافرت كافي نيست؟ نكند اين اتفاق با شروع پيش فزوش بليط مسافرت به كره ماه ارتباطي داشته باشد؟!

در اينجا اين سوال پيش مي آيد كه اين چه مسافرتي است؟ البته در اين مورد هم شايد درك ما از مسافرت مثل همان قضيه سخت بودن كار نمايندگي است كه از بيخ و بن اشتباه است. ما فكر مي‌كنيم همين كه نيم كيلو جوجه زعفراني، يك عدد آفتابه، دو تا بالش و يك زير انداز برداشتيم و پريديم پشت پرايد و دو روز آخر هفته را زديم به جاده چالوس، رفته ايم مسافرت. اما زهي خيال باطل. اينها كه مسافرت نيست، مسافرت آن چيزي است كه آقاي مطهري با خانواده تشريف مي برند. مسافرتي كه دو تا دو هفته در تابستان وقت مي خواهد. آقا جاي ما هم صفا كنيد جاي دوري نمي رود ها!

ندايي از درون: «بس كن قلم به دست مزدور اجانب! نماينده اي كه هفته اي دو روز در جلسه مجلس شركت مي كند، يك ماه مرخصي دارد مثل همه كارمندان، تعطيلات عيد دارد، دم انتخابات براي تبليغات تعطيلات تصويب مي كند، چه اشكالي دارد كه حالا يك ماه هم برود مرخصي و مجموعا به گفته يكي از نماينده هاي تهران، سالي 75 روز تعطيلي داشته باشد؟!را چرا انقدر مي كوبي... بخيل، فاسد، جيره خوار اجانب...!»

چي بگم والا!

الان شما بخواهيد در شهر آجيلي بعنوان نظافت چي پاره وقت مشغول بكار شويد از شما گواهي عدم سوء سابقه مي خواهند تا مثلا يك قاچ از كله آقاي كدو نخورده باشيد يا با گوشهاي آقاي انگور دلمه نپخته باشيد! اما مجلس ما از آنجا كه به فكر رفاه مردم است(چي نيست؟ حداقل به فكر رفاه 300 نفر از اين مردم كه هست!) اين مقررات دست و پا گير را برداشته است. 

يك خانه نقلي با «حال» مبله شده!

الان وام ازدواج 5 ميليون تومان است. يعني اگر دو نفر بخواهند ازدواج كنند لنگ 5 ميليون تومان هستند تا مثل دو تا كفتر بروند در آشيانه خود. يعني 5 ميليون تومان كلي پول است. يعني 5 ميليون تومان انقدر ارزش دارد كه بخاطرش بايد دو تا ضامن معتبر با گواهي كسر از حقوق بياوريد! يعني با 5 ميليون تومان مي شود خانه اجاره كرد، عروسي گرفت و... در آخر هم چند كيلو گوشت خريد كه لااقل چند روز اول زندگي مشترك خوش بگذرد!

حالا شما فكر كنيد در حالي كه با 5 ميليون تومان مي شود اينهمه كار خوب خوب كرد، بعضي از نمایندگان مجلس اعتقاد دارند كه 100 میلیون تومان برای رهن منزل كم است. حال آنكه با اين پول حداقل مي توان 20 بار خانه اجاره كرد، 20 بار عروسي كرد و... در آخر هم 20 بار رفت به قصابي و 20 بار چند كيلو گوشت خريد!

شما خواننده گرامي تا حالا خجالت كشيده ايد؟ من دارم مي كشم پس بريم سراغ بند بعدي!

رو كه نيست!

واقعا آمديد سراغ بند بعدي؟  بابا چه رويي داريد شما. يك راي داديد حالا انتظار داريد طرف شب و روز برايتان جان بكند! اتفاقا به نظر من تا همينجا هم كفايت مي كند.

روزخند 17 تير/ رقيب براي خاطرات آقاي هاشمي پيدا شده است!

امروز بخشي از خاطرات جناب هاشمي رفسنجاني از تيرماه سال 68 در سايتها بازتاب پيدا كرده است كه خواندنش خيلي جالب است. كامل آنرا اينجا بخوانيد اما بخشي از آن را در زير ملاحظه كنيد:

 جمعه 30 تير

هنگام پرش از روی اسکله، ناخن انگشت پایم شکست و زخم شد. بعد از شنا آقای ابراهیمی بهیار که همراه تیم آمده است، پانسمان کرد. می‌خواست آمپول ضد کزاز بزند، موافقت نکردم می‌خواست بقیه ناخن را بردارد، با این هم موافقت نکردم. چون به نظرم مهم نمی‌آید.
 
سواحل این طرف خیلی آبادتر و پرجمعیت‌تر است. تقریبا همه جا را گرفته و پلاژ و ویلا ساخته‌اند؛ بیشتر آنها شخصی است. از ارتش و ارگان‌ها هم هست. معمولا با دیوارهایی از حصیر، محل شنا زنان و مردان جدا شده است، ولی در مواردی زنان و مردان با هم در دریا هستند ولی آنان با لباس و روسری یا چادر در آب می‌روند؛ به آن صورتی که شنیده بودم سخت گیری نیست.

 

در همين راستا يكي از افراد خود مهم بين كه اعتقاد داشت مگر او چه جيزش كمتر است، بخشي از خاطرات روزانه خود را فرستاده است تا ما منتشر كنيم. ما هم منتشر مي كنيم؛ ايناهاش:

 (هرگونه ربط، قصد و غرض خاص، مرض خاص و يا هر چيز ديگري كه پيگرد قانوني داشته باشد تكذيب مي شود)


پريروز

هوا تاريك بود كه خوابيدم. من خواب بودم اما فكر كنم در تمام مدتي كه خوابيده بودم ساعت اتاقم كار كرده بود. اين را صبح وقتي كه بيدار شدم فهميدم. چون موقع خواب عقربه ها ساعت دوازده را نشان مي داد اما وقتي بيدار شدم هشت بود! از بچه ها پرسيدم نكند يكي از شما ساعت را جلو كشيده باشد؟ بالاتفاق منكر شدند و گفتند الان چند سال است كه ساعتها كار مي كنند و جلو مي روند. قبول كردم!

صبحانه چاي خوردم. يك عدد تفاله چاي روي سطح آن شناور بود كه هرچقدر با انگشت زدم فرو نرفت و هي بالا مي آمد. اعصابم خورد شد. چايي را نصفه كاره گذاشتم و شير خوردم. شيرش سفيد بود. تعجب كردم، خواستم از بچه ها بپرسم كه ديدم نيستند. زنگ زدم از تهران بپرسم. خطها شلوغ بود. به بچه ها گفتم از وزير مخابرات دليل شلوغي خطها را سوال كنند.

 

ديروز

ديشب راحت نخوابيده بودم و خيلي خسته بودم ولي براي نماز پا شدم. بعد از نماز خوابم نبرد، نشستم بسكتبال نوين نگاه كردم. چه ميكنه اين «شكيل»! بچه ها نزديك ساعت نه بيدار شدند. با هم صبحانه خورديم. چاي خورديم. نان را تكه ميكردم و پنير را با چاقو ميماليدم روش. بچه ها با قاشق چاي خوري پنير را ميماليدند روش. يكي از آنها هم اصلا پنير نمي خورد كه بخواهد با چاقو يا قاشق چاي خوري پنير را بمالد روش. من نمي دانم چرا پنيرها را جوري نمي سازند كه لازم نباشد براي ماليدن آن روي نان از چيزي استفاده كنيم؟ گفتم از وزير بازرگاني پيگيري كنند!

همين موقع يادم افتاد كه گفتم بودم از وزير مخابرات پيگيري كنند شلوغي خطوط  را. از بچه ها پرسيدم؛ گفتند چون خط شلوغ بوده موفق به تماس با وزير مخابرات نشده اند. كمي دلم شكست! بعد از صبحانه نهار خورديم. بعدش هم شام. بينش چند ليوان آب خورده بودم. ليوان را ميگيرم زير شير آب تا پر شود. وقتي پر شد بايد شير را ببندم. بستم. وقتي آب خوردم ديگر آبي در ليوان نبود. ليوان خالي را گذاشتم در جايي كه ليوانهاي خالي را ميگذارند. قبل از من ديگران هم كلي ليوان خالي را بعد از خوردن آبشان گذاشته بودند در همانجا كه ليوانهاي خالي را بعد از خودن آبشان مي گذارند. نميدانم اينهمه آب را چه كسي خورده است؟!

 

امروز

نهار املت داشتيم. نميدانم من وقتي گشنه مي شوم نهار مي خوريم يا وقتي نهار مي خوريم گشنه مي شوم. خواستم به بچه ها بگويم از وزير بهداشت پيگيري كنند كه بچه ها زودتر گفتند هنوز خطها شلوغ است. نهار را با قاشق مي خورم. در اين يك مورد بچه ها با من هم نظر هستند و هيچ كس از چاقو استفاده نمي كند. چند سال است آنها را زير نظر دارم اما هيچ وقت نديدم املت را با چاقو بخورند. خدا را شكر بچه هاي خلفي از آب در آمده اند. جونگولي هاي بابا!

بعد از نهار خواستم آب بخورم. پريد در گلويم. سرفه كردم. دستگاه شوك برقي آوردند. خدا را شكر عمليات احيا انجام شد و من به زندگي برگشتم. بچه ها گفتند از تهران زنگ زدند و گفتند خبر برگشت من به زندگي موجي از خوشحالي را در دل مردم ايجاد كرده. گفتم خب وقتي زنگ زده بودند مي گفتيد سوالهايم را از وزرا بپرسند. گفتند خط ها يكدفعه دوباره شلوغ شده است!

 

فردا

هوا فردا خوب است. اين را هواشناسي گفته است. انقدر دوست دارم هوا خوب نباشد تا بگويم زنگ بزنند و بپرسند چرا دقت نمي كنند در پيش بيني هوا! ولي حيف كه احتمالا فردا هم خط شلوغ خواهد بود. با بچه ها قرار گذاشته ايم فردا شام بخوريم. 42 سال است هر روز داريم اين قرار را مي گذاريم و به آن عمل مي كنيم. من خيلي دوست دارم به قرارهايم عمل كنم.

فردا قرار است كمي هم اسب سواري كنيم. براي اسب سواري بايد سوار اسب شد. در اين صورت است كه اسب پايين و انسان روي آن قرار مي گيرد. اسب با بز فرق دارد. بز هم با سوسك فرق دارد. سوسك دو تا شاخك دارد اما بز از دماغش آب مي چكد. اما اسب با هر دوي اينها فرق دارد چون قدش بلند است. بايد دقت كنم تا اين موارد را حتما بنويسم تا در تاريخ ثبت شود وگرنه ممكن است بعدها يكي اشتباهي سوار سوسك شود تا با دمپايي بكوبد بر سر بز!


کار شده در سایت طنزتونز

باز نشر: سیصد نمی‌شود یکی از این جوابها

همچون هوای حبس شده در حبابها

ما تشنه مانده ایم میان سرابها


شاید کمی عجیب و غریب است حالمان

آسودگی میانه ی  این اضطرابها


ای از تبار شیر، تو کی میرسی ز راه

پایان دهی به پادشهیِ غرابها


شاید کلاس معرفتت یاریم کند

سر در بیاورم ز حساب و کتابها:


هی مرد می شمرم، جمع می کنم

سیصد نمیشود یکی از این جوابها


وقتی حبیب نیست فقط می توان نشست

دل خوش به مرد بودن طفل ربابها


این گونه عمر ما به ظهورت نمی رسد

کوته بیا از این همه حد نصابها


غرق آبه ای  زخون و عرق به، که سر کنیم

عمری به آب گرم سرعین و سرابها


روزخند 10 تير/ چرا نميشه عكس گذاشت تو پلاس؟!

واقعا آدم تو پلاس چي كار ميكنه؟ از اين سوال فلسفي بگذريم اما فكر مي كنيد دوستاني كه به چنين مطلبي لايك زدند منظورشون چي بوده؟!



الف) اونها هم مثل ايشون نميتونند عكس بذارن تو مطالبشون و بالاخره از اينكه يه نفر روش شده اين سوال رو بپرسه در پوست خودشون نميگنجن!

ب) اونها خيلي كيف ميكنند كه اين بنده خدا نميتونه عكس بذاره تو مطالبش.

ج) اونها فكر ميكنند كه عكس گذاشتن تو مطالب (مثل اكثر چيزها!) صفيه، پنابراين خوشحال شدند كه يكي از صف خارج شده و اونا يه نفر افتادند جلوتر!

د) اونا ميدونن ايشون چرا نميتونه عكس بذاره تو مطالبش اما واسه اينكه دلشون خنك بشه نميگن!

ه) اونها دوست داشتن جوا بدن اما انگشتشون رو دكمه لايك گيركرده و خواستند از اين طريق ما ها را متوجه كنند كه به آتش نشاني خبر بديم.

و) اونا فكر ميكنند كه عكس گذاشتن تو مطالب كار خيلي سختيه و از اينكه فهميدند يه نفر از هموطنانشون بوده كه تا حالا چند بار تونسته عكس بذاره تو مطالبش به خودشون افتخار ميكنند!

ز) اونا سوال شونده رو ميشناسن اما چون به دلايلي(من هم اين دلايل رو نميدونم اما به هر حال هر كس براي خودش دلايلي داره ديگه!) نميتونن به خودش اظهار علاقه كنند ترجيح دادند از اين طريق مراتب عشق و علاقه خودشون رو ثابت كنند.


سوال تكميلي:

اونها اصلا فكر ميكنند؟!



روزخندهای قبلی:

روزخند 20 خرداد/ با خودتان چند چنديد؟!

روزخند 21 خرداد/ ورود چه كساني ممنوع نيست؟!

روزخند 28 خرداد/ لطفا بدون رضایت تجاوز نکنید!

روزخند30 خرداد/ تجمع و صف برای عبرت گرفتن

روزخند 3 تیر/ چه کنم با این همه پول؟!

روزخند 4 تير/ مرگ بر گوجه و بادمجان!

روزخند 7 تير/ مبارزات جنبش سبز به توالت كشيده شد!

روزخند 7 تير/ مبارزات جنبش سبز به توالت كشيده شد!

در ابتداي هفته جاري عزيزان مغز پسته اي طرح داده بوند كه سه روز شير و نان نخرند تا اعتراضشان را به گراني ها نشان دهند. ذيل يكي از اين پستها در يك شبكه اجتماعي، يكي از اون بدجور مغز پسته اي ها طرح داده بود كه بياييد در يك ساعت خاص، همه با هم تلويزيون و چراغهايمان را خاموش كنيم تا نيروگاه ها منفجر شوند!

البته شنيدن اين پيشنهادها از سوي كساني كه روشنفكرترين زنشان تئوري داماد لرستان را در كارنامه دارد بعيد نيست حالا چه تن اديسون و انيشتين و... در گور بلرزد چه نلرزد. بله... همين الان اطلاع دادند كه حتي تن لاوازيه هم كه بيشتر به شيمي ربط دارد در گور لرزيده چه برسد به فيزيكدانان!

خلاصه در همين راستا برخي پيشنهادها را هم به جنبش مغز پسته اي ارائه مي كنيم تا خيلي فسفر نسوزانند. حيف است به خدا:


1. همه در يك ساعت مشخص به دستشويي رفته و شير آب را باز كنيد. بعد ناگهان با دست جلوي شيلينگ را بگيريد تا سدها بشكنند و آب ايران را بردارد!

2. همه به پشت بام ها برويد و در يك زمان به سمت آسمان فوت كنيد. اينطوري يكدفعه ايران در زمين فرو خواهد رفت و همه به سزاي اعمالمان مي رسيم!

3. تلويزيونهايي را كه از برق كشيده ايد با هم در يك زمان و يكدفعه به پريز بزنيد و روشن كنيد تا مهندساني كه رفته اند نيروگاهها را تعمير كنند به درون كابلهاي برق كشيده شده و از تلويزيونتان بزنند بيرون(چون در كابلها كه برق وجود ندارد!). آنوقت آنها را بگيريد و به جرم كار كردن براي جمهوري اسلامي پدرشان را در بياوريد!

4. در يك شب همه كنسرو لوبيا بخوريد و بعد...(من رويم نمي شود ادامه دهم، اما براي راهنمايي عرض مي كنم كه به خصوصيات لوبيا مراجعه كنيد!)

5. در يك ساعت مشخص روبروي آينه قرار گرفته و با هم به خودتان كه عجب گيري كرده‌ايد، فحش دهيد. اينكار بلايي سر جمهوري اسلامي نمي آورد اما لااقل شما را آرام ميكند. در اين اوضاع و احوال همين هم غنيمت است!

شعار جديد جنبش سبز: ما همه داماد لرستان هستيم!


روزخندهای قبلی:

روزخند 20 خرداد/ با خودتان چند چنديد؟!

روزخند 21 خرداد/ ورود چه كساني ممنوع نيست؟!

روزخند 28 خرداد/ لطفا بدون رضایت تجاوز نکنید!

روزخند30 خرداد/ تجمع و صف برای عبرت گرفتن

روزخند 3 تیر/ چه کنم با این همه پول؟!

روزخند 4 تير/ مرگ بر گوجه و بادمجان!


از زهرا رهنورد تا عبدالله گل؛ چرا هواپيما رد شد؟!

هواپیما حتی اگر توپولف هم باشد باز هم هواپیماست، پراید که نیست؛ آن هم پراید فرمان غیر هیدرولیک که موقع دور زدن باید آرام یک گوشه پارک کنی و دو نفر را صدا بزنی که شما را در چرخاندن فرمان کمک کنند. علاوه بر آن جدیدا هواپیماهایی ساخته شده اند که چرخهایشان باز می شود و نیازی نیست تا در همه آنها یک عدد کاپیتان شهبازی هم تعبیه شده باشد!

حالا در این اوضاع و احوال و با این توضیحاتی که بنده ارائه کردم، فکر می‌کنید یک هواپیما –آن هم از نوع جنگی- به چه علتی می تواند از مرز یک کشور عبور کند و حریم هوایی کشور دیگر را مورد تجاوز قرار دهد؟ آدمهای مختلف می توانند به این سوال جوابهای گوناگونی بدهند که بنده در زیر به چند جواب احتمالی اشاره می‌کنم اما مطمئن باشید جواب اصلی را که یک آدم واقعی داده است باور نخواهید کرد، هرچند این جواب واقعا واقعیت دارد:


نوری زاده: اگر به خلبانش ساندیس نداده باشند، حتما چند کیلو از گوشتهایی را که از انتخابات مصر باقی مانده بوده به او داده اند. او هم از فرط خوشحالی حواسش پرت شده و ناغافل از مرز رد شده!

مهدی کروبی: حتما راننده اش داشته آیینه بغل را تنظیم می‌کرده و یا شاید بوق هواپیمای عقبی حواسش را پرت کرده است!

زهرا رهنورد: حتما زنش اهل کشور همسایه بوده و خب این بنده خدا هم گفته مگر می‌شود مردم کشور همسایه دامادشان را رها کنند و به خلبان دیگری اجازه بدهند تا از مرزشان رد شود!

جوانفکر: حتما خلبان داشته به صدای «دعای سمات با صدای بلند» یه بنده خدایی گوش میداده و غرق در عوالم بالا بوده بنده خدا!

سروش: از آنجا که همه درست می گویند و همه چیز درست است، حتما خلبان هم دلیلی دارد که در جای خودش درست است و قابل احترام!

اکبر گنجی: کو هواپیما، کدام خلبان؟... ما امام زمان را هم انکار کردیم؛ برید بابا دلتون خوشه ها!

رویانیان: شاید تا من گفتم اگر پول داشتم به بازیکنان پرسپولیس هواپیما می‌دادم، اون بنده خدا هم ترسیده که نکنه هواپیماش رو از چنگش در بیارم!

دکتر احمدی نژاد: من از شما می پرسم... ما گفتیم رد بشه؟

هاشمی رفسنجانی: مردم از دروغ خسته شده اند، حتما او هم خسته شده و خواسته در کشور همسایه استراحت کند، مثل مهدی ما!

باهنر: من باهاش صحبت می‌کنم ببینم قضیه چیه؟ شماره‌ش چنده؟!

علی لاریجانی: الحمدلله و المنه، ثلمه ای به اسلام وارد نشده است و به این دلیل قضیه سالبه به انتفاع موضوع است. نمایندگان سرجایشان بنشینند و در رای گیری شرکت کنند!

علی مطهری: از احمدی نژاد بپرسید، که هر چه می‌کشیم از دست او می کشیم!

محمد باقر قالیباف: تیپ  رو داری؟ خداییش لباس خلبانی کلاس داره ها!

علی اصغر خانی: راستش من اصلا حال و روزم خوب نیست. چرا اینجوری شد؟ من که یه درختم جا ننداختم...!

فریبا داوودی مهاجر: با روسری بگم یا روسری رو در بیارم؟!

هخا: راستش من بعد از اینکه قرار بود با 50 تا هواپیما بیام ایران رو بگیرم اما نشد، نسبت به هواپیما آلرژی پیدا کردم!

مشایی: منشور كوروش، پاراگراف سوم، اول خط. بريد جواب رو اونجا ببينيد!

مه آفريد خسروي: اينهمه دعوا بخاطر يه هواپيماي ناقابل؟!

بادامچیان: والّا ما در این 50 سالی که حزب موتلفه سابقه دارد از این چیزها ندیده بودیم. بچه بپر یه بیانیه تحلیلی در این مورد بده ببینیم قضیه چیه!


جواب اصلی:

عبدالله گل: سرعت هواپیما زیاد بوده است!!!!
 
اصل ماجرا: یک عدد هواپیمای جنگی ترکیه که حریم هوایی سوریه را نقض کرده بود توسط پدافند هوایی این کشور ساقط شد. عبدالله گل، رییس جمهور ترکیه دلیل این امر را جواب بالا ذکر کرده اند. نخند! راست میگم به خدا!

روزخند 4 تير/ مرگ بر گوجه و بادمجان!

يک گروه در مصر که به گروه اتحادیه اسلامی مردم مصر مشهور است، ادعا نمود که گوجه فرنگی مسیحی است، بنابراین خوردن آن برای مسلمانان حرام است. این گروه با جای دادن به عکسی از گوجه فرنگی در صفحه فیس بوک خود در پایین این عکس چنین نوشت: 
گوجه فرنگی مسیحی است. چرا که وقتی گوجه فرنگی را بطور عمودی برش می دهیم، در وسط آن یک صلیب می بینیم. بنابراین گوجه فرنگی بجای پرستش خداوند، صلیب را می پرستد. صلیبی که بجای خداوند واحد به وجود 3 خدا معتقد است. بنابراین خودرن گوجه فرنگی حرام است


بر همين اساس خوردن ميوه ها و سبزيجات و سيفي جات زير به دلايل زيرتر حرام است:

بادمجان: اين ميوه هميشه ساهپوش است كه در تاريخ آمده ناصرالدين شاه در سفر به اروپا يك عدد بادمجان سياه را در دستان يكي از زنان بدكاره آنجا ديد و بعد از آن دستور داد تا بادمجانهاي ايراني سياه شوند. بنابراين بادمجان سوغات كاباره هاي اروپايي است!

هويج: همراهي هويج با چماق در سياستهاي استكباري، اين محصول را لايق خورده شدن نمي كند. همان بهتر كه عمو سام آن را تناول كنند!

گيلاس: هم نامي اين ميوه با ظرف سرو مشروبات الكلي دليل حرام بودن خوردن آن است!

خربزه: اين ميوه داراي هويت نامعلومي است كه تا مشخص نشود كه خر و بز در اين ميان چه نسبتي با هم داشته اند خوردن آن جايز نيست!

هندوانه: آيا خوردن ميوه اي كه براي خريدن ان چاره اي جز تنبك زدن با آن و شنيدن صداي اين موسيقي وجود ندارد جايز است؟

كيوي: اصلا اين ميوه يك جورهايي غربي و طبق برخي نقلها، ورودش در زمان دولت سازندگي يا اصلاحات بوده است، نخوريد اين ميوه را!

تره: اين سبزي در مصرع «جا تره و بچه نيست» استفاده مي شود، حالا اگر دلتان مي آيد چنين سبزي را كه به تراوشات نوزاد آغشته است بخوردي، بفرماييد. نوش جان!

شاهي: مرگ بر سبزي طاغوتي، مرگ بر هرچي شاه و شاهدوسته!

هلو: در اين مورد اگرچه تقصيري متوجه خود ميوه نيست اما از آنجا كه از اسم اين ميوه بعضا در موارد ناشايستي استفاده ميشود، خوردن آن اشكال دارد.

چاغاله بادام: چون تهيه اين محصول با توجه به قيمت آن تقريبا غير ممكن است، خوردن آن را حرام اعلام ميكنيم تا حالا كه نمي خوريد عقده اي نشويد!



روزخندهای قبلی:

روزخند 20 خرداد/ با خودتان چند چنديد؟!

روزخند 21 خرداد/ ورود چه كساني ممنوع نيست؟!

روزخند 28 خرداد/ لطفا بدون رضایت تجاوز نکنید!

روزخند30 خرداد/ تجمع و صف برای عبرت گرفتن

روزخند 3 تیر/ چه کنم با این همه پول؟!



روزخند 3 تیر/ چه کنم با این همه پول؟!

کم کم دارد حسنا خانم دو هفته شان میشود. حضور ایشان در جمع خانواده ما برکاتی و حواشی مختلفی داشته که یکی از آنها اضافه شدن یک نفر یارانه به ما است. یعنی اگر سیستم بروکراسی کشور صلاح بداند ما باید در اولین فرصت سه تا یارانه مصوب دریافت کنیم. فکر میکنید با این 45500 تومان چه کارهایی میشود کرد؟ من این گزینه ها به نظرم آمد:

 

1: بدهم به سردار رویانیان تا روی اتومبیلهای 300 میلیونی که به بازیکنان میدهد، یک عدد بوق اتوبوسی هم ببندد!

2: بدهم به آقای رفسنجانی تا اگر خواستند دوباره کاندیدای ریاست جمهوری شوند، مثل دفعه قبل(سال 84) نگویند بخاطر کمبود مالی به استانها سفر نمی کنند!

3. بدهم به آقای علی اصغر خانی تا اگر دوره بعد نامزد مجلس شورای اسلامی شدند، همان چند تا درختی را که نتوانستند پوستر بچسبانند یا موقا آویزان کنند، به ستاد انتخاباتی خود تبدیل کنند!

4. بدهم به شهرداری تهران؛ چون ممکن است دور بعد آقای خانی نامزد نشوند و در این صورت خود شهرداری بهتر می داند کجا خرج کند!

5. بدهم به سران جنبش سبز(خودشون زودتر یکی رو به عنوان سر انتخاب کنند) تا 80،90 تا ساندیس بخرند و یه جوری بحران مشروعیت و مقبولیت خود را حل کنند!

6. دو کیلو گوشت یا 8 کیلو مرغ بخرم.(اگر حسنا خانم یک ماه پیش بدنیا آمده بود میتوانستم 10 کیلو مرغ بخرم!)

7. بدهم به آقای اسدالله عسگراولادی تا بنده خدا از این به بعد مجبور نباشد با سیلی صورت خود را سرخ نگه دارد!

 

روزخندهای قبلی:

روزخند 20 خرداد/ با خودتان چند چنديد؟!

روزخند 21 خرداد/ ورود چه كساني ممنوع نيست؟!

روزخند 28 خرداد/ لطفا بدون رضایت تجاوز نکنید!

روزخند30 خرداد/ تجمع و صف برای عبرت گرفتن

این روزهای پرسپوليس و رقابت رويانيان و گلزار در خوش تيپي!

«محمد رویانیان در جواب اعتراض مدیران عامل و مسئولان برخی باشگاهها مبنی بر هزینه مبالغ هنگفت در خرید بازیکن و هدیه دادن اتومبیل‌های گران قیمت به آنها در هنگام بستن قرارداد گفت: ماشین چیزی نیست که به بازیکنان بدهم تا آنها با پرسپولیس قرارداد ببندند اگر پول داشته باشم هواپیما هم به آنها می دهم.

همچنین وی گفت: بازیکنان با پرسپولیس قرارداد می بندند چون رویانیان خوش تیپ است، خوب حرف می زند و در ضمن جذبه دارد و بازیکنان او را دوست دارند رویانیان شخصیت دارد و وقتی بازیکنان او را می بینند عاشقش می شوند و سپس با پرسپولیس قرارداد می بندند.»

***

در همين راستا مکالمه تلفنی يك عدد مديرعامل ليگ برتري با يك بازيكن در آستانه عقد قرارداد را منتشر می کنیم:

مديرعامل: سلام كريم جون، مياي تو تيم ما؟

بازيكن: نه نميام!

مديرعامل: اگر بهت يك ميليارد و نيم بدم؟

بازيكن: نه نميام!

مديرعامل: اگر بهت يه ماشين بالاي سيصد ميليوني بدم؟

بازيكن: نه نميام!

مديرعامل: ديگه داري دندون گردي ميكني ها، جهنم و ضرر! يه پوستر از خودم ميدم بچسبوني به ديوار اتاقت!

بازيكن: راست ميگي؟ بگو به خدا!

مديرعامل: باور كن... يه عكس از خودم دارم كه از توش كلي جذبه زده بيرون!

بازيكن: همونكه بخاطرش كلي بازيكن ها دوستت دارند؟

مديرعامل: بعله... پس چي؟!

بازيكن: باشه ميام، فقط بايد قول بدي اون پوسترت رو به كس ديگه اي ندي ها؛ نگهش دار تا من بيام؛ باشه؟!

مديرعامل: باشه بابا، تو هم چقدر سيريشي، خوش تيپ نديدي مگه؟ من از اين پوسترها زياد دارم، بدو بيا!

بازيكن: يه چيز ديگه بگم؟

مديرعامل: چيه كارت سوخت مي خواي؟

بازيكن: نه بابا... كارت سوخت رو مي خوام بذارم سر قبرم؟ ميگم شما كه انقدر خوب حرف ميزني «كه وقتي بازیکنان تو را می بینند عاشقت می شوند» ميشه يه سي دي از صدات رو هم به من بدي؟ قول ميدم عوضش خوب بازي كنم و برات كلي گل بزنم!

مديرعامل: ديگه روت رو زياد نكن ديگه... نخير نميشه؛ اون رو گذاشتم باهاش كريس رونالدو و مسي رو جذب كنم!

*

در همان راستا كه در بالا گفته شد يكي از مسافران پرواز تهران- مشهد بخشي از صداي كاپيتان پرواز را برايمان ارسال كرده است كه در زير متن پياده شده آنرا مي خوانيد:

كاپيتان: با سلام و خير مقدم خدمت شما مسافران محترم. مقصد ما مشهد است و با توجه به شرايط آب و هوايي پيش‌بيني مي‌كنيم كه 75 دقيقه بعد در فرودگاه مشهد فرود بياييم. پيشاپيش آرزوي قبولي زيارات شما را داشته و از شما التما....

بعله، من همان كاپيتان قبلي هستم. همين الان به بنده اطلاع دادند مديرعاملي كه پيش از اين به بازيكنانش در هنگام عقد قرارداد ماشين هديه مي داد، پولدار شده است و اقدام به هديه دادن هواپيما كرده است. با توجه به اينكه اين هواپيما نيز به يكي از بازيكنان هديه داده شده است، صاحب جديد هواپيما دستور داده اند سر هواپيما را بچرخانيم سمت كيش! از اين رو آرزوي قبولي زيارت را پس گرفته و بجايش برايتان سواحلي نيلگون با انواع مخلفات را آرزومنديم. به جاي ما هم حال كنيد! صاحب جديد هواپيما گفته اند هر كس ناراحت است مي تواند همين الان پياده شود!

***

همان راستاهاي قبلي را كه يادتان هست؟ باز هم در همان راستا چند گزينه زير همينجوري به ذهنمان رسيده است كه خدمتتان تقديم مي‌كنيم:

الف) اگر از همه كارتهاي سوخت تنها چند سي سي بنزين كم شود كه به جايي بر نمي خورد! تازه كسي هم نمی‏فهمد!

ب) اصلا فرض كنيم حرف شما درست باشد و من 2 ميليارد به يک بازيكن داده باشم. دو ميليارد رو تقسيم بر 75 ميليون كنيم به هر كس 26 تومن ميرسه! خجالت نمي‌كشيد بخاطر 26 تومن اينطور آبروريزي مي‌كنيد؟! سنگك شده 600 تومن هیچي نمي گيد اما بخاطر 26 تومن ناقابل داد مي‌زنيد؟!

ج) من كه مي‌دانم همه اين بازي ها زير سر محمدرضا گلزار است؛ حسود وقتي ديد يه خوش تيپ مثل من داره رقيبش ميشه احساس خطر كرده و اين هجمه ها رو راه انداخته! خب چرا بازي رو بهم مي‌زني؟ تو هم برو تيم فوتبال راه بنداز!