شاید امسال حرفهای سید بن طاووس غلط از آب درآید؛ شاید!
نه اینکه این مقاتل راست نگفته باشند؛ نه اینکه خدای نکرده خلاف واقع باشد روضههایشان؛ نه، حداقل نزدیک هزار و سیصد و خوردهای سال که گذشته است را میتوان شاهد گرفت بر صدق ادعایشان. حتی همین 9 شب امسال را؛ همین 9 شبی که هر چه آنها گفتهاند مو به مو، بدون پس و پیش اتفاق افتاده است، بدون اینکه مو لای درزش برود.
اما من هنوز حرفم همان است. حتی اگر سید بن طاووس با چشمهای سرخ از گریه چپ چپ نگاهم کند که به چه امید بستهای جوانک؟ حتی اگر شیخ عباس قمی به نصیحت درآید که دلت را به این مردم خوش نکن. اما من این حرفها به خرجم نمیرود. تازه شب نهم است، کو تا عاشورا!
تازه فردا قرار است طبق ادعای همین مقاتل عباس برود و یک روز مهلت بگیرد. خدا را چه دیدی، شاید امسال حرف ابن طاووس غلط از آب درآمد. شاید یک روز مهلت که تمام شود کار به آنجا نکشد که او گفته است. شاید لااقل بخشی از ماجرا آنطور که او میگوید پیش نرود. اصلا گیرم باز هم پای قاسم به رکاب نرسد؛ گیرم اسب علی اکبر باز هم راه خیمه را گم کند؛ ای خدا... باشد، اصلا گیرم باز هم ارباب عمود خیمه عباس را بکشد. اما شاید امسال ماجرای علی اصغر پیش نیاید؛ شاید...
نه اینکه دلم به کوفیان خوش باشد تا کاری کنند که حرفهای ابن طاووس و شیخ عباس امسال دیگر درست نباشد؛ نه. انقدر خام نیستم. چشم امیدم به لشکر اجنه است که شاید امسال رخصت بگیرند...
و آخ که اگر رخصت بگیرند؛ انوقت من و ام سلمه که زل زدهایم به خاک کربلا تا باز هم سرخ شدنش را ببینیم، از شادی هلهله خواهیم کرد. خیلی بلندتر از هلهله کوفیان دور بدن علی اکبر و زانوان لرزان حسین!